با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dashboard

ˈdæʃbɔːrd ˈdæʃbɔːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dashboards

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
داشبورد (بخشی از خودرو که مرکز کنترل عملکرد آن است)
- The speedometer on the dashboard showed that I was driving above the recommended speed limit.
- سرعت‌سنج روی داشبورد نشان می‌داد که من بالاتر از حد مجاز سرعت رانندگی می‌کنم.
- I spilled my coffee on the dashboard.
- قهوه‌ام را روی داشبورد ریختم.
noun countable
کامپیوتر داشبورد، پیش‌خوان، میز کار (قسمتی از دستگاه یا برنامه‌ی کامپیوتری که اطلاعات و داده‌های لازم در مورد چگونگی عملکرد و کنترل برنامه و دستورها در آن قرار دارد)
- The project management software had a dashboard that showed the progress of each task.
- این نرم‌افزار مدیریت پروژه داشبوردی داشت که پیشرفت هر تسک را نشان می‌داد.
- The website's dashboard displayed the number of visits and user engagement.
- پیش‌خوان این وب‌سایت تعداد بازدیدها و تعامل کاربران را نمایش می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dashboard

  1. noun instrument panel
    Synonyms: control panel, indicator panel, instrument board

ارجاع به لغت dashboard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dashboard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dashboard

لغات نزدیک dashboard

پیشنهاد بهبود معانی