امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Daub

dɒːb dɔːb
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
اندودن، مالیدن، ناشیانه رنگ زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The children had daubed yogurt all over the wall.
- بچه‌ها به تمام سطح دیوار ماست مالیده بودند.
- The women daubed their faces with cream.
- خانم‌ها به صورت خود کرم مالیدند.
- The picture looked as if a child had daubed it.
- تصویر آنچنان می‌نمود که گویی کودکی آن را کشیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد daub

  1. verb coat; make dirty
    Synonyms:
    begrime besmear bespray blur cover dab deface dirty fleck grime paint plaster slap on smear smirch smudge spatter speckle splatter spot spread stain sully variegate varnish

ارجاع به لغت daub

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «daub» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/daub

لغات نزدیک daub

پیشنهاد بهبود معانی