امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Days

deɪz deɪz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb informal
روزها، هنگام روز، در هر روز (به‌طور مکرر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- He sleeps days and works nights.
- روزها می‌خوابد و شب‌ها کار می‌کند.
- My sister works days and goes to school nights.
- خواهرم هنگام روز کار می‌کند و هنگام شب به مدرسه می‌رود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد days

  1. noun The time during which someone's life continues
    Synonyms:
    ages periods years times epochs primes eras lifetimes heydays generations dates cycles
    Antonyms:
    evenings nights
  1. noun A special day
    Synonyms:
    festivals celebrations
  1. noun The time after sunrise and before sunset while it is light outside
    Synonyms:
    bads colds daylights
    Antonyms:
    nights
  1. noun The period of the earth's revolution
    Synonyms:
    dates terms spans lifetimes lives existences

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت days

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «days» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/days

لغات نزدیک days

پیشنهاد بهبود معانی