با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Deactivate

diːˈæktɪveɪt diːˈæktɪveɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    deactivated
  • شکل سوم:

    deactivated
  • سوم شخص مفرد:

    deactivates
  • وجه وصفی حال:

    deactivating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
ناکنشگر کردن، ناکنش‌ور کردن، بی‌اثر کردن، بی‌خاصیت کردن، از اثر انداختن
- The time bomb was discovered and deactivated by the police.
- بمب ساعتی توسط پلیس کشف و خنثی شد.
- The president ordered the deactivation of two armored brigades.
- رئیس‌جمهور دستور انحلال دو تیپ زرهی را صادر کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deactivate

  1. verb decommission
    Synonyms: demilitarize, disband, make inactive, shut down, shut off

ارجاع به لغت deactivate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deactivate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deactivate

لغات نزدیک deactivate

پیشنهاد بهبود معانی