با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Deal With

American: ˈdiːl wɪθ British: diːl wɪð
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

phrasal verb B2
رابطه برقرار کردن با، سر و کار داشتن
phrasal verb
رفتار کردن با، تا کردن با، جلوی کسی درآمدن، از پس چیزی برآمدن، سلوک کردن با، در افتادن با
- be easy to deal with
- آدم راحتی بودن، آدم خوش سلوکی بودن
phrasal verb
(کار، فعالیت) به عهده گرفتن، پرداختن به، رسیدگی کردن به
phrasal verb
(مسئله، پیش‌آمد) حل و فصل کردن، حل کردن
phrasal verb
(بازرگانی) (سفارش) رسیدگی کردن به
phrasal verb
(درباره کتاب، درباره فیلم) درباره‌ی ... بودن، مربوط به ... بودن، درباره‌ی ... بحث کردن
phrasal verb
(بازرگانی) معامله داشتن با، خرید کردن از
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deal with

  1. verb handle, manage
    Synonyms: act, approach, attend to, behave, behave toward, clear, concern, conduct oneself, consider, control, cope with, direct, discuss, get a handle on something, hack it, handle, have to do with, live with, make a go of it, make it, oversee, play, review, rid, see to, serve, take, take care of, treat, unburden, use
    Antonyms: mismanage

ارجاع به لغت deal with

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deal with» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deal with

لغات نزدیک deal with

پیشنهاد بهبود معانی