با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Decamp

dɪˈkæmp dɪˈkæmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    decamped
  • شکل سوم:

    decamped
  • سوم شخص مفرد:

    decamps
  • وجه وصفی حال:

    decamping

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive
خیمه بر بستن، رخت بر بستن، کوچ کردن، هزیمت کردن
- When she retuned, she discovered that the maid had picked her own clothes and decamped.
- وقتی بازگشت دریافت که کلفت لباس‌های خود را برداشته و پا به فرار گذاشته است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decamp

  1. verb depart suddenly
    Synonyms: beat it, bolt, break camp, clear out, depart, disappear, escape, evacuate, flee, head for the hills, hightail, hit the road, make a break for it, make oneself scarce, make tracks, run away, scram, skedaddle, slip away, vamoose

ارجاع به لغت decamp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decamp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decamp

لغات نزدیک decamp

پیشنهاد بهبود معانی