امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Decided

dɪˈsaɪdɪd dɪˈsaɪdɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    decides
  • وجه وصفی حال:

    deciding
  • صفت تفضیلی:

    more decided
  • صفت عالی:

    most decided

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مصمم، قطعی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- a decided change
- تغییر آشکار
- Their plan evolves very decided dangers.
- طرح آنان خطرات زیادی را دربر دارد.
- She is very decided about it.
- درباره‌ی آن خیلی مصمم است.
- She has very decided views on abortion.
- او درباره‌ی سقط جنین عقاید قاطعی دارد.
- The soldiers were decidedly tired.
- سربازان به طور آشکاری خسته بودند.
- She spoke decidedly.
- او با قاطعیت صحبت می‌کرد.
- decidedly no
- مسلماً نه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decided

  1. adjective certain, definite
    Synonyms:
    absolute assured categorical cinched clear clear-cut clinched destined determined distinct emphatic explicit express fated for sure indisputable in the bag nailed on ice positive prearranged predetermined pronounced resolved runaway settled sure unalterable unambiguous undeniable undisputed unequivocal unmistakable unquestionable
    Antonyms:
    indefinite uncertain undecided
  1. adjective determined, strong-willed
    Synonyms:
    assertive bent certain cocksure decisive deliberate earnest emphatic established firm fixed inflexible intent iron-jawed mulish positive purposeful resolute resolved serious set settled strong-minded sure unbending unfaltering unhesitating unwavering unyielding
    Antonyms:
    deferential delaying hesitant postponing procrastinating undecided

لغات هم‌خانواده decided

ارجاع به لغت decided

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decided» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decided

لغات نزدیک decided

پیشنهاد بهبود معانی