با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Decode

diːˈkoʊd ˌdiːˈkəʊd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    decoded
  • شکل سوم:

    decoded
  • سوم شخص مفرد:

    decodes
  • وجه وصفی حال:

    decoding

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
رمزگشایی کردن، شناسایی کردن، کشف کردن، کُدگشایی کردن
- The detective was able to decode the cryptic message.
- کارآگاه توانست پیام مرموز را رمزگشایی کند.
- The scientist is working to decode the genetic sequence.
- این دانشمند درحال کار بر روی شناسایی توالی ژنتیکی است.
verb - intransitive verb - transitive
زبان‌شناسی رمزگشایی کردن، ساده کردن، درک کردن
- The linguist was able to decode the complex grammatical structure.
- زبان‌شناس توانست ساختار دستوری پیچیده را رمزگشایی کند.
- Can you decode this message for me?
- آیا می‌توانید این پیام را برای من ساده کنید؟
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد decode

  1. verb decipher
    Synonyms: break, clear up, crack, crack the code, decrypt, figure out, find the solution, interpret, make clear, read, solve, translate, unravel, unriddle, unscramble, untangle, work out

ارجاع به لغت decode

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decode» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decode

لغات نزدیک decode

پیشنهاد بهبود معانی