با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Decompensation

ˌdiːkɑːmpənˈseɪʃən diːˌkɒmpenˈseɪʃən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable
پزشکی روان‌پزشکی فروپاشی مکانیسم‌های دفاعی (زوال عملکردی ساختار یا سیستمی است که قبلاً با کمک جبران کار می‌کرده است.)
- The stress of the job led to decompensation in his mental health.
- استرس شغلی منجر به فروپاشی مکانیسم‌های دفاعی سلامت روانی او شد.
- The sudden loss of a loved one caused her to go into decompensation.
- از دست دادن ناگهانی یکی از عزیزان باعث شد که او دچار فروپاشی مکانیسم‌های دفاعی شود.
noun countable uncountable
پزشکی ناتوانی قلب، حمله‌ی قلبی
- The patient's decompensation led to severe symptoms of heart failure.
- حمله‌ی قلبی بیمار منجر به علائم شدید نارسایی قلبی شد.
- The nurse monitored the patient closely for signs of decompensation.
- پرستار بیمار را از نزدیک به‌خاطر نشانه‌های حمله‌ی قلبی تحت‌نظر داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

ارجاع به لغت decompensation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «decompensation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/decompensation

لغات نزدیک decompensation

پیشنهاد بهبود معانی