امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deep-fry

ˈdiːpˈfraɪ ˈdiːpˈfraɪ diːpfraɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
(در ماهیتابه‌ی ته گود سرخ کردن ـ در روغن جوشان، سرخ کردن) روغن داغ کردن، روغن جوش کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deep-fry

  1. verb Cook by immersing in fat
    Synonyms:
    french-fry

ارجاع به لغت deep-fry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deep-fry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deep-fry

لغات نزدیک deep-fry

پیشنهاد بهبود معانی