Deepfreeze
American:
ˈdiːpˈfriːz
British:
ˈdiːpˈfriːz
آخرین به‌روزرسانی:
معنی‌ها و نمونه‌جمله
noun
verb - transitive
(حرف کوچک - در فریزر) انبار کردن، بستناک کردن
noun
verb - transitive
(خوراک و غیره را) به سرعت منجمد کردن
noun
verb - transitive
(مجازی) به بعد موکول کردن، تعلیق
- سخت منجمدشده، بستناک، (به سرعت و شدت) یخ‌زده
مترادف و متضاد deepfreeze
-
noun Electric refrigerator (trade name Deepfreeze) in which food is frozen and stored for long periods of timeSynonyms:deep-freeze deep freezer freezer
ارجاع به لغت deepfreeze
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «deepfreeze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deepfreeze