امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deft

deft deft
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
چابک، زبردست، چیره‌دست، ماهر، چالاک (شخص)، زبردستانه، چیره‌دستانه، استادانه، ماهرانه (حرکت)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I admire that deft writer's ability to capture complex emotions with just a few words.
- توانایی آن نویسنده‌ی چیره‌دست در به تصویر کشیدن احساسات پیچیده تنها با چند کلمه را تحسین می‌کنم.
- The success of the operation relied heavily on the deft handling of the knife by the surgeon.
- موفقیت این عمل تا حد زیادی به کاربرد چیره‌دستانه‌ی چاقو توسط جراح بستگی داشت.
- The deft detective quickly pieced together the clues.
- کارآگاه ماهر سرنخ‌ها را به‌سرعت کنار هم قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deft

  1. adjective agile, clever
    Synonyms:
    able adept adroit apt crack cute dexterous expert fleet handy having good hands having know-how ingenious neat nimble proficient prompt quick ready skilled skillful
    Antonyms:
    awkward clumsy inept unhandy unskillful

ارجاع به لغت deft

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deft» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deft

لغات نزدیک deft

پیشنهاد بهبود معانی