با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Delinquency

dɪˈlɪŋkwənsi dɪˈlɪŋkwənsi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
تخلف، قصور، کوتاهی، تقصیر
- The captain's delinquency led to the sinking of the ship.
- سهل‌انگاری ناخدا منجر به غرق کشتی شد.
- His delinquencies landed him in jail.
- بزهکاری‌هایش کار او را به زندان کشاند.
- There will be a fine for any delinquency in payment.
- هرگونه تأخیر در پرداخت موجب جریمه خواهد شد.
- juveniles delinquency
- بزهکاری نوجوانان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد delinquency

  1. noun misconduct
    Synonyms: crime, default, dereliction, failure, fault, lapse, misbehavior, misdeed, misdemeanor, neglect, nonobservance, offense, oversight, weakness, wrongdoing
    Antonyms: good behavior

ارجاع به لغت delinquency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «delinquency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/delinquency

لغات نزدیک delinquency

پیشنهاد بهبود معانی