با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Denizen

ˈdenɪzn ˈdenɪzn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    denizens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
ساکن، مقیم، ساکن کردن
- the denizens of the village
- ساکنان دهکده
- the denizens of out-of town theaters
- مشتریان تئاترهای بیرون شهر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد denizen

  1. noun resident
    Synonyms: citizen, dweller, habitant, indweller, inhabitant, inhabiter, liver, national, native, occupant, resider, subject
    Antonyms: alien, foreigner, immigrant

ارجاع به لغت denizen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «denizen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/denizen

لغات نزدیک denizen

پیشنهاد بهبود معانی