Depart
dɪˈpɑːrt
dɪˈpɑːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
-
گذشته‌ی ساده:
departed -
شکل سوم:
departed -
سوم‌شخص مفرد:
departs -
وجه وصفی حال:
departing
معنی و نمونه‌جمله‌ها
verb - transitive
verb - intransitive
B1
راهی شدن، روانه شدن، حرکت کردن، رخت بربستن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
- هواپیما کی حرکت می‌کند؟
- ما شاهد رهسپار شدن سربازان به جبهه بودیم.
- فردا عازم کیش هستم.
- پرواز شماره‌ی پنجاه و شش، ساعت دو بعد از ظهر از تهران حرکت می‌کند.
- کریستف کلمب کی به سوی امریکا حرکت کرد؟
- دعایی به روح مردگان
- از سنت به دور شدن
- از راه حقیقت و صداقت منحرف مشو!
مترادف و متضاد depart
-
verb leave, retreatSynonyms:abandon abdicate absent beat it blast off cut and run cut out decamp desert disappear emigrate escape evacuate exit get away git go go away go forth hit the bricks hit the road hit the trail make a break march out migrate move on move out part perish pull out quit remove retire sally forth say goodbye scram secede set forth shove off slip away split start start out take leave tergiversate troop vacate vanish withdrawAntonyms:arrive come enter
-
verb diverge from normal, expectedSynonyms:abandon cast desert deviate differ digress disagree discard dissent excurse forsake ramble reject repudiate stray swerve turn aside vary veer wanderAntonyms:continue keep to linger stay wait
Collocations
-
مردن، (از این جهان) رخت بربستن
ارجاع به لغت depart
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «depart» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/depart
لغات نزدیک depart
- - deoxyribose
- - dep
- - depart
- - depart (from) this life
- - departed