امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deposit

dɪˈpɑːzɪt dɪˈpɒzɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    deposited
  • شکل سوم:

    deposited
  • سوم‌شخص مفرد:

    deposits
  • وجه وصفی حال:

    depositing
  • شکل جمع:

    deposits

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
گذاشتن، قرار دادن، نهادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The taxi deposited us in front of the station and disappeared.
- تاکسی ما را جلو ایستگاه گذاشت و ناپدید شد.
- Please deposit your bags in the designated area before entering the museum.
- لطفا قبل از ورود به موزه کیف‌های خود را در محل تعیین‌شده قرار دهید.
verb - transitive
ریختن، واریز کردن (به حساب بانکی)
- I deposited some money and two checks in my account.
- مقداری پول و دو چک را به حساب خود واریز کردم.
- I need to deposit five thousand yen in my savings account.
- باید پنج هزار ین به حساب پس‌اندازم واریز کنم.
verb - transitive
پیش‌پرداخت کردن، سپردن، ودیعه گذاشتن، بیعانه دادن
- The company requires customers to deposit 50% of the total cost upfront before starting the project.
- این شرکت از مشتریان می‌خواهد که قبل از شروع پروژه، ۵۰ درصد از کل هزینه را پیش‌پرداخت کنند.
- I had to deposit a down payment of $500 when I signed the lease for my new apartment.
- وقتی قرارداد اجاره‌ی آپارتمان جدیدم را امضا کردم، مجبور شدم 500 دلار ودیعه بدهم.
noun countable
رسوب، نهشت، ته‌نشست (رود و شراب و غیره)
- There was a black deposit at the bottom of the bottle.
- رسوب سیاهی در ته بطری قرار داشت.
- mineral deposits
- نهشت‌های معدنی
noun countable
زمین‌شناسی لایه (که در اعماق زمین و در مدت طولانی به وجود آمده است)
- The geologist discovered a large deposit of coal beneath the surface of the earth.
- زمین‌شناس لایه‌ی بزرگی از زغال‌سنگ در زیر سطح زمین کشف کرد.
- The mining company was thrilled to find a substantial deposit of gold in the mountain range.
- شرکت معدن از یافتن لایه‌ی قابل توجهی از طلا در رشته‌کوه بسیار هیجان‌زده بود.
noun countable
سپرده
- a fixed deposit
- سپرده‌ی ثابت
- The deposits I made amounted to two thousand dollars.
- سپرده‌هایی که به حساب ریختم به دو هزار دلار بالغ شد.
noun countable
بیعانه، پیش‌پرداخت
- When you order something you have to pay a deposit.
- وقتی که چیزی را سفارش می‌دهید باید بیعانه بدهید.
noun countable
ودیعه
- Do you have enough money for the deposit on the house?
- آیا پول کافی برای ودیعه‌ی خانه دارید؟
verb - transitive
رسوب انداختن، ته‌نشین کردن
- the sand that had been deposited on the bottom of the pool
- شن‌هایی که کف استخر ته‌نشین شده بود
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deposit

  1. noun down payment; money saved
    Synonyms:
    drop installment money in the bank partial payment pledge retainer security stake warranty
    Antonyms:
    debit withdrawal
  1. noun accumulation of solid
    Synonyms:
    alluvium delta deposition dregs drift grounds lees precipitate precipitation sediment settlings silt
  1. verb locate, put in place for safekeeping
    Synonyms:
    accumulate amass bank collect commit deliver ditch drop entrust garner give in trust hoard install invest keep lay lay away park place plant plop plunk plunk down precipitate put aside put by repose rest salt away save settle sit down sock away squirrel away stash stock up store stow transfer treasure
    Antonyms:
    take away take out

Collocations

  • on deposit

    (مبلغ موجود) در حساب، سپرده شده، به امانت گذاشته شده

ارجاع به لغت deposit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deposit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deposit

لغات نزدیک deposit

پیشنهاد بهبود معانی