امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Deputy

ˈdepjəti ˈdepjəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    deputies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
نماینده، وکیل، جانشین، نایب، قائم‌مقام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a deputy prime minister
- معاون نخست‌وزیر
- a deputy director
- قائم مقام مدیر
- In his absence, his deputy will manage the company.
- در غیاب او معاونش شرکت را خواهد چرخاند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deputy

  1. noun assistant, agent
    Synonyms:
    aide ambassador appointee assembly member backup commissioner councilor delegate dogcatcher factor legate lieutenant minister proxy regent replacement representant representative second-in-command sub subordinate substitute surrogate
    Antonyms:
    chief manager

ارجاع به لغت deputy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deputy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deputy

لغات نزدیک deputy

پیشنهاد بهبود معانی