معنی diatribe به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈdaɪətraɪb ˈdaɪətraɪb

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

سخن سخت، انتقاد تلخ، زخم زبان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- His diatribes aroused the king's wrath.

- نکوهش‌های شدید او خشم پادشاه را برانگیخت.

- diatribe against government

- انتقاد شدید از دولت

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diatribe

noun harangue, criticism

Synonyms:

abuse castigation denunciation disputation invective jeremiad objection onslaught philippic reviling screed stricture tirade vituperation

Antonyms:

praise recommendation

ارجاع به لغت diatribe

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «diatribe» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/diatribe

لغات نزدیک diatribe

- diatomite
- diatonic
- diatribe
- diatropism
- diazepam

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return