امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dignity

ˈdɪɡnəti ˈdɪɡnəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
بزرگی، جاه، شأن، مقام، رتبه، وقار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- the dignity of his rank
- بلندی رتبه او
- All human beings are born free and equal in dignity and rights.
- همه‌ی انسان‌ها آزاد و از نظر ارزش و حقوق مدنی برابر آفریده شده‌اند (اعلامیه‌ی حقوق بشر).
- Finally, he rose to the dignity of a judgeship.
- بالأخره به مقام رفیع قضاوت ارتقا یافت.
- His deeds lent dignity both to he himself and his family.
- اعمال او خود و خانواده‌اش را نیکنام کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dignity

  1. noun excellence, nobility
    Synonyms:
    address cachet character consequence courtliness culture decency decorum distinction elevation eminence ethics etiquette glory grace grandeur gravity greatness hauteur honor importance loftiness majesty merit morality nobleness perfection poise prestige propriety quality rank regard renown respectability seemliness self-respect significance solemnity splendor standing state stateliness station stature status sublimity virtue worth worthiness
    Antonyms:
    lowliness

ارجاع به لغت dignity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dignity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dignity

لغات نزدیک dignity

پیشنهاد بهبود معانی