امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Diligent

ˈdɪlədʒnt ˈdɪlədʒnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more diligent
  • صفت عالی:

    most diligent

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
سخت‌کوش، کوشا، ساعی، باپشتکار، جدی (شخص)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- One diligent worker is better than two negligent ones.
- یک کارگر سخت‌کوش بهتر از دو کارگر مسامحه‌کار است.
- My uncle was a diligent student.
- دایی من شاگرد کوشایی بود.
adjective
جدی، دقیق (کار و غیره)
- her diligent efforts
- کوشش‌های جدی او
- The detective was praised for his diligent investigation that led to the capture of the criminal.
- کارآگاه به دلیل تحقیقات دقیقش که منجر به دستگیری جنایتکار شد، مورد ستایش قرار گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diligent

  1. adjective persevering, hard-working
    Synonyms:
    active assiduous attentive busy careful conscientious constant eager eager beaver earnest grind indefatigable industrious laborious occupied operose painstaking persistent persisting pertinacious plugging sedulous steadfast studious tireless unflagging unrelenting untiring
    Antonyms:
    inactive indifferent languid lazy lethargic negligent

ارجاع به لغت diligent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diligent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/diligent

لغات نزدیک diligent

پیشنهاد بهبود معانی