امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disconnection

ˌdɪskəˈnekt͡ʃn̩ ˌdɪskəˈnekt͡ʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
گسیختگی، گسستگی، قطع، نداشتن رابطه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disconnection

  1. noun separation
    Synonyms:
    detachment division gulf parting disunion
  1. noun break
    Synonyms:
    discontinuity intrusion disruption cessation interruption interference

ارجاع به لغت disconnection

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disconnection» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disconnection

لغات نزدیک disconnection

پیشنهاد بهبود معانی