امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Discontented

American: ˌdɪskənˈtentɪd British: ˌdɪskənˈtentɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    discontents
  • وجه وصفی حال:

    discontenting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناراضی ،ناخوشنود

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I am very discontented with my job.
- من از شغل خود بسیار ناخشنود هستم.
- One of the discontented workers set the factory on fire.
- یکی از کارگران ناراضی کارخانه را آتش زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discontented

  1. adjective unhappy
    Synonyms:
    bitching blue complaining crabby disaffected discontented disgruntled displeased disquieted dissatisfied disturbed exasperated fed up fretful griping kvetching malcontent malcontented miserable perturbed picky restless ungratified upset vexed
    Antonyms:
    content contented happy pleased satisfied
  1. adjective unhappy, dissatisfied
    Synonyms:
    blue complaining crabby disaffected disgruntled displeased disquieted disturbed exasperated fed up fretful griping kvetching malcontent malcontented miserable perturbed picky restless ungratified upset vexed
    Antonyms:
    content contented happy patient pleased satisfied uncomplaining

ارجاع به لغت discontented

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discontented» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discontented

لغات نزدیک discontented

پیشنهاد بهبود معانی