امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Discretion

dɪˈskreʃn dɪˈskreʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    discretions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable C2
بصیرت، احتیاط، حزم، نظر، رأی، صلاح‌دید

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- You have been given the discretion to choose your own staff.
- به شما اختیار داده شده است که کارمندان خود را شخصاً انتخاب کنید.
- It is a matter that I cannot leave to anyone else's discretion.
- این چیزی است که من نمی‌توانم به داوری کسی دیگری واگذار کنم.
- Use care and discretion in your choice of an assistant!
- در گزینش معاون خود دقت و احتیاط به کار ببر.
- You can spend the money at your own discretion.
- شما می‌توانید پول را به صلاح‌دید خود خرج کنید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد discretion

  1. noun caution, judgment
    Synonyms:
    acumen attention calculation canniness care carefulness chariness circumspection concern considerateness consideration deliberation diplomacy discernment discrimination foresight forethought good sense gumption heed heedfulness judiciousness maturity observation perspicacity precaution presence of mind providence prudence responsibility sagacity sense shrewdness solicitude tact thoughtfulness vigilance wariness warning watchfulness wisdom
    Antonyms:
    carelessness indiscretion thoughtlessness

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت discretion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «discretion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/discretion

لغات نزدیک discretion

پیشنهاد بهبود معانی