با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Disenchant

ˌdɪsənˈt͡ʃænt ˌdɪsɪnˈt͡ʃɑːnt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
رفع طلسم کردن، (مجازاً) از شیفتگی درآوردن
- Her disenchantment had a profound effect on others.
- توهم‌زدایی او اثر ژرفی بر دیگران داشت.
- She had become disenchanted even with life itself.
- او حتی از زندگی هم سیر شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disenchant

  1. verb Free from enchantment
    Synonyms: disillusion, disenthrall, embitter, disentrance
    Antonyms: enchant

ارجاع به لغت disenchant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disenchant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disenchant

لغات نزدیک disenchant

پیشنهاد بهبود معانی