با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dished

dɪʃt dɪʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    dishes
  • وجه وصفی حال:

    dishing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مقعر، گود، کاو
- The gymnasium has a dished roof.
- سالن بدن‌سازی دارای سقف مقعر است.
- The dished cups were filled with fragrant tea.
- فنجان‌های گود چای معطر پر شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dished

  1. adjective Shaped like a dish or pan
    Synonyms: dish-shaped, patelliform

ارجاع به لغت dished

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dished» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dished

لغات نزدیک dished

پیشنهاد بهبود معانی