با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dismount

dɪsˈmaʊnt dɪsˈmaʊnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dismounted
  • شکل سوم:

    dismounted
  • سوم شخص مفرد:

    dismounts
  • وجه وصفی حال:

    dismounting
  • شکل جمع:

    dismounts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
پیاده کردن، از اسب پیاده شدن
- She mounted the horse by herself but needed help to dismount.
- او خودش به‌تنهایی‌ سوار اسب شد؛ ولی برای پیاده شدن به کمک نیاز داشت.
- He was ordered to dismount from his motorcycle.
- به او دستور دادند که از موتورسیکلت خود پیاده شود.
- to dismount a revolver for cleaning
- هفت‌تیر را برای پاک کردن از هم باز کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dismount

  1. verb get off something higher
    Synonyms: alight, debark, deplane, descend, detrain, disembark, get down, light
    Antonyms: get up, mount

ارجاع به لغت dismount

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dismount» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dismount

لغات نزدیک dismount

پیشنهاد بهبود معانی