امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dispel

dɪˈspel dɪˈspel
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dispelled
  • شکل سوم:

    dispelled
  • سوم‌شخص مفرد:

    dispels
  • وجه وصفی حال:

    dispelling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
برطرف کردن، دفع کردن، طلسم را باطل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He is trying to dispel the rumors about his resignation.
- او می‌کوشد که شایعات مربوط به استعفای خود را برطرف کند.
- Then a breeze came and dispelled the smoke.
- سپس نسیمی آمد و دود را پراکنده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dispel

  1. verb drive away thought, belief
    Synonyms:
    allay banish beat off break it up break up bust up cancel chase away crumble deploy disband disintegrate dismiss disperse dissipate distribute eject eliminate expel oust repel resolve rout scatter scramble split up
    Antonyms:
    accumulate collect garner gather recall

ارجاع به لغت dispel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dispel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dispel

لغات نزدیک dispel

پیشنهاد بهبود معانی