امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Disport

dɪˈspɔːrt dɪˈspɔːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive verb - intransitive
خوشی کردن، حرکات نشاط‌انگیزکردن، بازی کردن، تفریح کردن، تفریح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- There the youths disported themselves to their heart's content.
- جوانان در آنجا تا دلشان می‌خواست خوشی کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد disport

  1. verb To occupy oneself with amusement or diversion
    Synonyms:
    play recreate amuse sport divert
  1. verb To make a public and usually ostentatious show of
    Synonyms:
    show sport brandish display exhibit expose flash frolic flaunt lark rollick parade skylark cavort gambol frisk romp run around lark about
  1. noun Activity engaged in for relaxation and amusement
    Synonyms:
    play recreation diversion fun amusement entertain frolic merriment sport

ارجاع به لغت disport

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disport» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disport

لغات نزدیک disport

پیشنهاد بهبود معانی