امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dissatisfactory

ˌdɪssætɪsˈfæktʌriː ˈdɪsˈsætɪsˈfæktərɪ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مایه نارضایتی، ناپسندیده، ناخرسندکننده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The new secretary's work is dissatisfactory.
- کار این منشی جدید رضایت‌بخش نیست.
- He performed his duties unsatisfactorily.
- او وظایف خود را به‌طور رضایت‌بخش انجام نداد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dissatisfactory

  1. adjective unsatisfactory
    Synonyms:
    bad damaged deficient disappointing displeasing distressing inadequate insufficient junky lame mediocre no good not satisfying not up to par offensive poor rotten unacceptable unsatisfying unsuitable unworthy useless

ارجاع به لغت dissatisfactory

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dissatisfactory» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dissatisfactory

لغات نزدیک dissatisfactory

پیشنهاد بهبود معانی