با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Distend

dɪˈstend dɪˈstend
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
بادکردن، بزرگ کردن، متورم شدن
- malnourished children with distended bellies
- کودکان دچار سوء تغذیه با شکم‌های بیرون‌زده
- distended nostrils
- پشک‌های باد کرده، سوراخ‌های بزرگ دماغ
- a distended bladder
- مثانه‌ی متورم
- Her eyes distended with surprise.
- از شدت تعجب چشمانش بیرون زد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد distend

  1. verb bulge, swell
    Synonyms: amplify, augment, balloon, bloat, dilate, distort, enlarge, expand, increase, inflate, lengthen, puff, stretch, widen
    Antonyms: cave in, contract, deflate, fall, shrink

ارجاع به لغت distend

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «distend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/distend

لغات نزدیک distend

پیشنهاد بهبود معانی