امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Divvy

ˈdɪvi ˈdɪvi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive
(عامیانه) (با: up) بخش کردن، تقسیم کردن، حصه کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- They divvied up the loot and fled.
- آن‌ها اموال دزدیده‌شده را (بین خود) تقسیم و فرار کردند.
noun verb - transitive verb - intransitive
(عامیانه) بخش، تقسیم، حصه
- a four-way divvy of the profits
- تقسیم چهارجانبه‌ی منافع
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد divvy

  1. verb To give out in portions or shares
    Synonyms:
    deal dispense distribute divide dole out parcel out portion ration share
  1. noun That which is allotted
    Synonyms:
    allocation allotment allowance dole lot measure part portion quantum quota ration share split cut

ارجاع به لغت divvy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «divvy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/divvy

لغات نزدیک divvy

پیشنهاد بهبود معانی