با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Do In

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

phrasal verb
خسته کردن
phrasal verb
فریب دادن، گول زدن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد do in

  1. phrasal verb destroy; exhaust
    Synonyms: assassinate, bankrupt, bump off, butcher, cool, dilapidate, dispatch, do away with, eliminate, execute, fatigue, finish, frazzle, kill, knock out, liquidate, murder, put away, ruin, shatter, slaughter, slay, tire, wear out, weary, wreck
    Antonyms: bear, create, invent

ارجاع به لغت do in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «do in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/do-in

لغات نزدیک do in

پیشنهاد بهبود معانی