با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dome

doʊm dəʊm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    domes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive countable
گنبد، قبه، قلعه گرد، گنبد زدن، منزلگاه، شلجمی
- the dome of Sheikh Lotfollah Mosque
- گنبد مسجد شیخ لطف الله
- a pleasure dome
- کاخ عشرت
- The sun was hanging in a coppery dome.
- خورشید در گنبدی سرخگون آویخته بود.
- the dome of heaven
- گنبد آسمان
- the domed roof of the church
- طاق گنبددار کلیسا
- Upward pressure has domed the rock surface.
- فشار به سوی بالا سطح صخره را گنبدسان کرده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dome

  1. noun arched part of ceiling
    Synonyms: arcade, arch, bubble, bulge, covering, cupola, mosque, roof, span, top, vault

ارجاع به لغت dome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dome

لغات نزدیک dome

پیشنهاد بهبود معانی