با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Domesticity

ˌdoʊmesˈtɪsət̬i ˌdəʊmeˈstɪsəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun
حالت اهلی، زندگانی خانگی، رام‌شدگی
- The rich too had to live in humble domesticity.
- پولداران هم مجبور بودند زندگی خانوادگی محقری داشته باشند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد domesticity

  1. noun home life
    Synonyms: domestication, family life, staying at home

ارجاع به لغت domesticity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «domesticity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/domesticity

لغات نزدیک domesticity

پیشنهاد بهبود معانی