با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dopey

ˈdoʊpi ˈdəʊpi
آخرین به‌روزرسانی:

توضیحات

همچنین dopy نیز نوشته می‌شود ولی حالت نوشتار dopey رایج است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
گیج، منگ، نشئه
- That medicine made me feel really dopey.
- آن دارو مرا حسابی منگ کرد.
- He had taken a sleeping tablet the night before and was still dopey.
- او شب قبل یک قرص خواب‌آور خورده بود و هنوز هم گیج بود.
- After being up all night I was pretty dopey at work.
- بعد از این که کل شب رو بیدار موندم، سر کار خیلی گیج می‌زدم.
adverb informal
احمق، اسکول
- She's hanging out with a group of dopey kids making bad choices.
- با یه مشت بچه‌ی اسکول می‌پره و تصمیم‌های بدی هم می‌گیره.
- this dopy bitch
- این جنده‌ی اسکول
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dopey

  1. adjective stupid
    Synonyms: comatose, dense, dumb, foolish, heavy, hebetudinous, idiotic, lethargic, senseless, silly, simple, slow, sluggish, slumberish, thick, torpid
    Antonyms: brainy, intelligent, sensible, smart

ارجاع به لغت dopey

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dopey» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dopey

لغات نزدیک dopey

پیشنهاد بهبود معانی