امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Dowdy

ˈdaʊdi ˈdaʊdi
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
زن شلخته، کهنه، بی‌عرضه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He married a real dowdy.
- با زن واقعاً شلخته‌ای ازدواج کرد.
- a dowdy gray dress
- پیراهن (زنانه‌ی) خاکستری و بدقواره
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dowdy

  1. adjective poorly dressed; old-fashioned
    Synonyms:
    antiquated archaic baggy bedraggled blowsy bygone dated dingy drab dull frowzy frumpy homely moldy old hat outdated outmoded out-of-date passé plain run-down scrubby shabby slatternly sloppy slovenly stodgy tacky tasteless unfashionable unkempt unseemly unstylish untidy vintage wrinkled
    Antonyms:
    chic classy fashionable modern

ارجاع به لغت dowdy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dowdy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dowdy

لغات نزدیک dowdy

پیشنهاد بهبود معانی