با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Downtown

ˌdaʊnˈtaʊn ˌdaʊnˈtaʊn ˌdaʊnˈtaʊn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective adverb noun uncountable A2
انگلیسی آمریکایی مرکز شهر، هسته‌ی شهر
- We went downtown.
- ما به مرکز شهر رفتیم.
- He works in an office building located right downtown.
- او در یک ساختمان اداری واقع در مرکز شهر کار می‌کند.
- The concert was held downtown.
- کنسرت در مرکز شهر برگزار شد.
- The bus dropped us off downtown.
- اتوبوس ما را در مرکز شهر پیاده کرد.
- His office is downtown.
- اداره‌ی او در هسته‌ی شهر است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد downtown

  1. adjective city
    Synonyms: central, midtown, main, metropolitan, business, urban
    Antonyms: suburban, residential, rural
  2. noun business district
    Synonyms: midtown, center, city

ارجاع به لغت downtown

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «downtown» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/downtown

لغات نزدیک downtown

پیشنهاد بهبود معانی