با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dozen

ˈdʌzn ˈdʌzn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dozens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
دوجین، دوازده عدد
- How much are eggs per dozen?
- قیمت هر دو جین تخم‌مرغ چقدر است؟
- a dozen eggs
- یک دو جین تخم‌مرغ
- She had dozens of suitors.
- او ده‌ها خواستگار داشت.
- I have dozens of things to do.
- خیلی کار دارم.
- Oranges were sold by the dozen.
- پرتقال‌ها را دوجینی می‌فروختند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dozen

  1. adjective Denoting a quantity consisting of 12 items or units
    Synonyms: twelve, baker-s-dozen, long-dozen, 12, handful, pocketful, xii
  2. noun A set of twelve
    Synonyms: twelve, 12, xii

Collocations

  • by the dozen

    دوجینی، دوازده تا دوازده تا

Idioms

  • the dozens

    (عامیانه ـ در میان سیاهان امریکا) شوخی رکیک (لفظی)

ارجاع به لغت dozen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dozen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dozen

لغات نزدیک dozen

پیشنهاد بهبود معانی