با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Drum Into

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
چیزی را در سر کسی فرو کردن، مدام یادآوری کردن، دائما متذکر شدن
- The importance of good manners was drummed into us at an early age.
- اهمیت رعایت ادب را در سنین کودکی به ما دائما متذکر شدند.
- Our teacher drummed the lesson into our heads.
- معلممان درس را در سرمان فرو کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drum into

  1. verb make a point strongly
    Synonyms: din into, drive home, hammer away, harp on, instill, reiterate

ارجاع به لغت drum into

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drum into» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drum-into

لغات نزدیک drum into

پیشنهاد بهبود معانی