با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Dunk

dʌŋk dʌŋk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adverb
در مایع فرو کردن (هنگام خوردن)، غوطه دادن
- He dunked his bread in yogurt and ate it.
- او نان خود را در ماست می‌زد و می‌خورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dunk

  1. verb dip in liquid
    Synonyms: douse, duck, immerse, saturate, soak, sop, souse, submerge, submerse

ارجاع به لغت dunk

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dunk» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dunk

لغات نزدیک dunk

پیشنهاد بهبود معانی