با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Echo

ˈekoʊ ˈekəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    echoed
  • شکل سوم:

    echoed
  • وجه وصفی حال:

    echoing
  • شکل جمع:

    echoes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2
پژواک، طنین، انعکاس (صدایی که پس از بازتاب از محیط با تأخیر زمانی به چشمه‌ی صوت برسد و توسط گوش شخص یا گیرنده‌ای دریافت شود)
- In a cave you can hear the echo of your own voice.
- در غار می‌توانی پژواک صدای خود را بشنوی.
- The echo of footsteps could be heard in the distance.
- .طنین صدای پا از دور شنیده می‌شد
noun countable
مجازی بازتاب
- The echo of his smile in her mind made her heart ache with longing for him.
- بازتاب لبخندش در ذهنش قلبش را از حسرت او به درد آورد.
- the echo of his words in my mind.
- بازتاب حرف‌هایش در ذهنم
verb - intransitive C2
طنین انداختن، طنین‌انداز شدن، پیچیدن، منعکس شدن (صدا)
- The roar of clouds echoed over the hills.
- غرش ابر بر فراز تپه‌ها منعکس شد.
- The sound of music echoed through the hall.
- آوای موسیقی در تالار پیچید.
verb - transitive C2
بازتابگر ... بودن، شبیه ... بودن
- The design of the mosque echoes that of The Prophet's Mosque.
- طرح این مسجد بازتابگر مسجد النبی است.
- The design of the church echoes that of Cologne Cathedral.
- طراحی این کلیسا شبیه کلیسای جامع کلن است.
noun countable
تقلید
- Her style of painting was an echo of the famous impressionist artists.
- سبک نقاشی او تقلیدی از هنرمندان مشهور امپرسیونیست بود.
- The young actor's performance was an echo of his veteran co-star.
- بازی این بازیگر جوان تقلیدی از هم‌بازی کهنه‌کارش بود.
noun
مجازی پیامد، نتیجه (معمولاً منفی)
- The collapse of the Soviet Union had dangerous political echoes.
- فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیامدهای سیاسی خطرناکی داشت.
- The echoes of past mistakes haunted him for years.
- نتایج اشتباه‌های گذشته او را سال‌ها آزار می‌داد.
noun
واکنش
- Her question was met with silence, no echo of agreement or disagreement.
- پرسش او با سکوت مواجه شد، بدون واکنش موافقت یا مخالفت.
- an eerie echo
- واکنشی وهم‌انگیز
noun countable
تقلیدگر، مقلد (کسی که به‌دقت سخنان و عقاید یا کارهای دیگری را تقلید یا تکرار می‌کند)
- She was just an echo of her famous older sister.
- او تنها تقلیدگر خواهر بزرگ‌تر معروفش بود.
- Being an echo of her older sister, she often struggled to find her own identity.
- او که مقلد خواهر بزرگ‌ترش بود، اغلب برای یافتن هویت خود دست‌وپا می‌زد.
noun countable
موسیقی بازآوا (تکرار آرام عبارت موسیقایی)
- The echo of the flute melody filled the room.
- بازآوای ملودی فلوت اتاق را پر کرد.
- the echo of the choir's harmonies
- بازآوای هارمونی‌های گروه کر
noun countable
بازتاب، اکو (در رادار)
- The radar system detected the echo of the incoming signal.
- سیستم رادار بازتاب سیگنال دریافتی را شناسایی کرد.
- The echo confirmed the location of the enemy ship.
- اکو موقعیت کشتی دشمن را تأیید کرد.
verb - transitive
تکرار کردن، تقلید کردن
- The teacher asked the student to echo his words.
- معلم از دانش‌آموز خواست تا سخنان او را تکرار کند.
- The child tried to echo his father's words.
- کودک سعی کرد حرف‌های پدرش را تکرار کند.
verb - transitive
منعکس کردن، برگرداندن (صدا)
- The mountains echoed her cries for help.
- کوه‌ها فریاد کمک‌خواهی او را منعکس کردند.
- The canyon walls echoed the sound of my voice.
- دیوارهای دره، صدای من را برمی‌گرداند.
noun
اخو، اکو (یکی از پریان که از عشق نارکیسوس مرد و فقط صدایش باقی ماند) (با E بزرگ نوشته می‌شود)
- To punish Echo, Hera deprived her of speech, except for the ability to repeat the last words.
- هرا برای تنبیه اخو، او را از گفتار محروم کرد؛ به جز توانایی تکرار آخرین کلمات.
- Echo was a beautiful maiden.
- اکو دوشیزه‌ای زیبا بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد echo

  1. noun repeat, copy
    Synonyms: answer, imitation, mirror, mirror image, onomatopoeia, parallel, parroting, rebound, reflection, reiteration, repercussion, repetition, reply, reproduction, reverberation, ringing, rubber stamp
  2. verb repeat, copy
    Synonyms: ape, ditto, do like, go like, imitate, impersonate, make like, mimic, mirror, parallel, parrot, react, recall, redouble, reflect, reiterate, reproduce, resemble, resound, respond, reverberate, ring, rubber-stamp, second, vibrate

Collocations

  • echo box

    جعبه‌ی بازآوا، جعبه‌ی پژواک

  • echo distortion

    واپیچیدگی پژواک

  • to the echo

    (صدا) بلند، طنین‌انداز، پژواکین

ارجاع به لغت echo

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «echo» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/echo

لغات نزدیک echo

پیشنهاد بهبود معانی