با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Effeminate

ɪˈfemənət ɪˈfemənət
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more effeminate
  • صفت عالی:

    most effeminate

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
زن صفت، نرم، سست، بی‌رنگ، نامرد
- a male homosexual with effeminate mannerisms
- مرد هم‌جنس‌باز با اطوار زنانه
- effeminate art
- هنر پست
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد effeminate

  1. adjective having female qualities
    Synonyms: epicene, feminine, womanish, womanlike, womanly
    Antonyms: manly, masculine

ارجاع به لغت effeminate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «effeminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/effeminate

لغات نزدیک effeminate

پیشنهاد بهبود معانی