امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Efficient

ɪˈfɪʃnt ɪˈfɪʃnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more efficient
  • صفت عالی:

    most efficient

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
(شخص) قابل، لایق، باکفایت، باعرضه، بااستعداد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an efficient typist
- ماشین‌نویس کارآمد
- The receptionist was briskly efficient.
- مسئول پذیرش چابک و باکفایت بود.
adjective
(روش، نظام و غیره) کارآمد، سودمند، نتیجه‌بخش، مؤثر، کاری، بهره‌ور
- Larger projects are usually less efficient.
- طرح‌های بزرگتر معمولاً اثربخشی کمتری دارند.
- the most efficient way of producing electricity
- پربازده‌ترین راه تولید برق
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد efficient

  1. adjective adept, effective
    Synonyms:
    able accomplished active adapted adequate apt businesslike capable clever competent conducive decisive deft dynamic economic economical effectual efficacious energetic equal to experienced expert familiar with fitted good at good for handy masterly organized potent powerful practiced productive proficient profitable qualified ready saving shrewd skilled skillful systematic talented tough useful valuable virtuous well-organized
    Antonyms:
    helpless impotent incompetent ineffective inefficient powerless unable weak

ارجاع به لغت efficient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «efficient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/efficient

لغات نزدیک efficient

پیشنهاد بهبود معانی