امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Elderly

ˈeldərli ˈeldəli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more elderly
  • صفت عالی:

    most elderly

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
پابه‌سن گذاشته، مسن، سالخورده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- an elderly lady
- بانوی مسن و باتجربه
- an elderly man
- مرد سالخورده و باتجربه
- get elderly
- پا به سن گذاشتن
noun countable
شخص سالمند
- the elderly
- افراد مسن، مسن‌ها، پیرها، سالخوردگان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد elderly

  1. adjective in old age
    Synonyms: aged, aging, ancient, been around, declining, gray, hoary, long in tooth, lot of mileage, no spring chicken, old, olden, on last leg, over the hill, retired, tired, venerable
    Antonyms: young, youth

ارجاع به لغت elderly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «elderly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/elderly

لغات نزدیک elderly

پیشنهاد بهبود معانی