با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Electricity

ɪˌlekˈtrɪsəti / / ˌelɪk- ɪˌlekˈtrɪsəti / / ˌelɪk- ɪˌlekˈtrɪsəti / / ˌelɪk-
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
برق، نیروی کهربایی
- positive electricity
- برق مثبت
- Today, electricity is considered to be one of the elementary necessities of life.
- امروزه برق یکی از نیازهای ابتدایی زندگی محسوب می‌شود.
noun uncountable
شور و هیجان، برانگیختگی
- You could feel the electricity in that crowd.
- شور و هیجان آن جماعت محسوس بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد electricity

  1. noun energized matter, power
    Synonyms: AC, current, DC, electromagneticism, electron, galvanism, heat, hot stuff, ignition, juice, light, magneticism, service, spark, tension, utilities, voltage

لغات هم‌خانواده electricity

ارجاع به لغت electricity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «electricity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/electricity

لغات نزدیک electricity

پیشنهاد بهبود معانی