امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Elementary

ˌeləˈmentri ˌeləˈmentri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
مقدماتی، ابتدایی، اصلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adjective
ابتدایی، مقدماتی
- elementary education
- آموزش ابتدایی
- the elementary principles of each science
- اصول آغازین هر علم
- "It's elementary, dear Watson!"
- «واتسون عزیز، بدیهی است!»
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد elementary

  1. adjective simple, basic
    Synonyms:
    ABCs abecedarian basal beginning child’s play clear duck soup easy elemental essential facile foundational fundamental initial introductory meat and potatoes original plain prefatory preliminary primary primitive primo rudimentary simplest simplex simplified straightforward substratal uncomplex uncomplicated underlying
    Antonyms:
    abstruse advanced complex complicated compound difficult hard intricate involved secondary

ارجاع به لغت elementary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «elementary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/elementary

لغات نزدیک elementary

پیشنهاد بهبود معانی