امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Enchant

ɪnˈtʃænt ɪnˈtʃɑːnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    enchanted
  • شکل سوم:

    enchanted
  • سوم‌شخص مفرد:

    enchants
  • وجه وصفی حال:

    enchanting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
افسون کردن، سحر کردن، جادو کردن، مسحور شدن، فریفتن، به‌دام عشق انداختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- A prince who was enchanted by a cruel sorcerer.
- شاهزاده‌ای که توسط جادوگر سنگدلی افسون شده بود.
- Her singing voice enchanted everyone.
- آواز او همه را فریفته کرد.
- an enchanted garden
- باغ طلسم‌شده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد enchant

  1. verb delight, mesmerize
    Synonyms:
    allure beguile bewitch captivate carry away cast a spell on charm delectate draw enamor enrapture ensorcell enthrall entice entrance fascinate grab gratify hex hypnotize kill knock dead magnetize make a hit with make happy please send slay spell spellbind sweep off feet take thrill turn on voodoo wile wow
    Antonyms:
    bother disenchant disgust repel repulse

ارجاع به لغت enchant

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «enchant» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/enchant

لغات نزدیک enchant

پیشنهاد بهبود معانی