با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Encircle

ɪnˈsɜrːkl ɪnˈsɜːkl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    encircled
  • شکل سوم:

    encircled
  • سوم شخص مفرد:

    encircles
  • وجه وصفی حال:

    encircling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

دورگرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دورچیزی گشتن، دربرداشتن
- Enemy forces encircled the town.
- نیروهای دشمن دور شهر را گرفتند.
- Now, the enemy's encirclement was complete.
- اکنون محاصره‌ی دشمن کامل شده بود.
- A ring encircled his little finger.
- یک انگشتر بر انگشت کوچکش قرار داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد encircle

  1. verb circumscribe
    Synonyms: band, begird, cincture, circle, circuit, compass, cover, enclose, encompass, enfold, enring, envelop, environ, gird in, girdle, halo, hem in, inclose, invest, ring, surround, wreathe
    Antonyms: let go, unloose

ارجاع به لغت encircle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «encircle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/encircle

لغات نزدیک encircle

پیشنهاد بهبود معانی