با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Engird

ˈɡɜːrd ɪnˈɡɜːd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
(قدیمی - مثل کمربند دور چیزی را گرفتن) احاطه کردن، پرهون کردن (engirdle هم می‌گفتند)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد engird

  1. verb To encircle with or as if with a band
    Synonyms: band, begird, belt, cincture, compass, encompass, engirdle, gird, girdle, girt, ring

ارجاع به لغت engird

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «engird» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/engird

لغات نزدیک engird

پیشنهاد بهبود معانی