امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ephemeral

ɪˈfemrəl ɪˈfemrəl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
( ephemerous =) یک‌روزه، بی‌دوام، یومیه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun adjective
زود گذر
- ephemeral boundaries
- مرزهای موقت
- His fame was ephemeral.
- شهرت او ناپایدار بود.
- Youth is ephemeral.
- جوانی زودگذر است.
- the ephemeral glory of a contest winner as compared with the eternal glory of scientific and literary greats
- افتخار کوته‌زی برنده‌ی یک مسابقه در برابر افتخار ابدی بزرگان علم و ادب
- ephemeral insects
- حشرات کوته‌زی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ephemeral

  1. adjective momentary, passing
    Synonyms:
    brief episodic evanescent fleeting flitting fugacious fugitive impermanent short short-lived temporary transient transitory unenduring volatile
    Antonyms:
    enduring eternal everlasting interminable lasting long permanent perpetual

ارجاع به لغت ephemeral

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ephemeral» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ephemeral

لغات نزدیک ephemeral

پیشنهاد بهبود معانی